English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1443 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
condition U شرط نمودن شایسته کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
quotable U شایسته نقل قول کردن
to put out of court U شایسته مطرح کردن ندانستن
disqualified U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
head-hunting <idiom> U جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
palpate U لمس کردن امتحان نمودن
deposing U عزل نمودن خلع کردن
glamorising U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorize U فریبا نمودن طلسم کردن
extrapolated U قیاس کردن استقراء نمودن
glamorized U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizes U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizing U فریبا نمودن طلسم کردن
delineate U ترسیم نمودن معین کردن
glamorises U فریبا نمودن طلسم کردن
find and replace U پیدا کردن و جایگزین نمودن
delineates U ترسیم نمودن معین کردن
delineating U ترسیم نمودن معین کردن
instate U برقرار کردن منصوب نمودن
immerse U غوطه ور کردن شناور نمودن
immersed U غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses U غوطه ور کردن شناور نمودن
glamorised U فریبا نمودن طلسم کردن
immersing U غوطه ور کردن شناور نمودن
delineated U ترسیم نمودن معین کردن
adjusting U تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts U تصفیه نمودن تنظیم کردن
extrapolate U قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolating U قیاس کردن استقراء نمودن
deposes U عزل نمودن خلع کردن
extrapolates U قیاس کردن استقراء نمودن
adjusts U تسویه نمودن مطابق کردن
depose U عزل نمودن خلع کردن
adjusting U تسویه نمودن مطابق کردن
postulate U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulating U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
To belittle oneself . To make oneself cheap. U خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
postulated U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
fractionate U تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
postulates U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
to win nny one's affections U محبت کسی راجلب کردن کسیرادلبسته خود نمودن
warm up U قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
graving dock U اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
to lay down a rule U قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
countersink U خزانه نمودن کلاهک دار کردن خزینه دار کردن خزینه
suitable <adj.> U شایسته
purposive <adj.> U شایسته
meets U شایسته
meet U شایسته
utilitarian [useful] <adj.> U شایسته
inept U نا شایسته
useful <adj.> U شایسته
seemly U شایسته
purposeful <adj.> U شایسته
purpose-built <adj.> U شایسته
practical <adj.> U شایسته
practicable <adj.> U شایسته
functional <adj.> U شایسته
convenient <adj.> U شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.> U شایسته
pertinent U شایسته
proper U شایسته
competent U شایسته
exact <adj.> U شایسته
proper <adj.> U شایسته
real <adj.> U شایسته
true <adj.> U شایسته
worthier U شایسته
worthiest U شایسته
worthy U شایسته
good U شایسته
meritorious U شایسته
apropos U شایسته
correct <adj.> U شایسته
accurate [correct] <adj.> U شایسته
qua U شایسته
fittest U شایسته
qualified U شایسته
fits U شایسته
fit U شایسته
companionable U شایسته رفاقت
meetly U بطور شایسته
christianlike U شایسته مسیحیت
proper dress U جامه شایسته
fitly U بطور شایسته
suitable U شایسته فراخور
by fits and starts U شایسته لایق
meet for a man U شایسته است که
behoove U شایسته بودن
discreditable U شایسته بی اعتباری
in due form U بطرز شایسته
behove U شایسته بودن
intrinsic U مرتب شایسته
courtlier U شایسته دربار
devisable U شایسته اندیشه
meritorious U شایسته ترین
pensionable U شایسته بازنشستگی
beseem U شایسته بودن
fittest U لایق شایسته
fits U لایق شایسته
courtliest U شایسته دربار
courtly U شایسته دربار
ought not U شایسته نیست
ogr U شایسته غول
fit U لایق شایسته
aright <adv.> U بطور شایسته
correctly <adv.> U بطور شایسته
becoming U شایسته درخور
properly U بطور شایسته
as it deserves U بطور شایسته
rightly <adv.> U بطور شایسته
rightfully <adv.> U بطور شایسته
properly <adv.> U بطور شایسته
justly <adv.> U بطور شایسته
devisable U شایسته تامل
duly <adv.> U بطور شایسته
the ticket U کار شایسته
worthful U شایسته مستحق
to be proper for U شایسته بودن
derisible U شایسته ریشخند
befitting U درخور شایسته
apt U مناسب شایسته
worshipful U شایسته احترام
adequate U شایسته بودن
conditioning U شایسته سازی
quoteworthy U شایسته ذکر
eligible U شایسته انتخاب
winnable U شایسته پیروزی
chemical wash U کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
worthily U بطور شایسته و در خور
oughtn't U نبایستی شایسته نیست
worthy to become a king U شایسته شاه شدن
servile U شایسته نوکران چاپلوس
humance U انسانی شایسته بشریت
sufficient U شایسته صلاحیت دار
workmanly U شایسته کارگر خوب
qualified for work U شایسته یاقابل کارکردن
fit to work U شایسته یاقابل کارکردن
nameable U شایسته نام بردن
righting U شایسته خوب ذیحق
righted U شایسته خوب ذیحق
right U شایسته خوب ذیحق
ineligible U نا شایسته برای انتخاب
it does not befit me to U شایسته من نیست که مرانشاید که
workmanlike U شایسته کارگر خوب
competent U شایسته دارای سر رشته
gentlemanlike U شایسته مرد نجیب
suitably U بطور مناسب یا شایسته
best U شایسته ترین پیشترین
revising U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise U اصلاح کردن اصلاح نمودن
palmary U شایسته ستایش و تقدیر برجسته
merited U شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting U شایسته بودن استحقاق داشتن
give someone their due <idiom> U دادن اعتبار به شخص شایسته
he is unworthy of his position U شایسته مقام خود نیست
gentlewomanlike U شایسته بانوان نجیب ومحترم
merits U شایسته بودن استحقاق داشتن
hellishness U خویی که شایسته دوزخ باشد
merit U شایسته بودن استحقاق داشتن
affimable U شایسته انکه بطورقطع گفته شود
constructive school credit U بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
it was beneath my notice U شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. U مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
seemed U نمودن
shows U نمودن
dont U نمودن
dost U نمودن
animadvert U نمودن
animalize U نمودن
showŠetc U نمودن
showed U نمودن
abstracts U نمودن
abstracting U نمودن
show U نمودن
to gain any ones ear U نمودن
seem U نمودن
seems U نمودن
abstract U نمودن
academically U چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
waived U اغماض نمودن
installing U منصوب نمودن
accommodated U تطبیق نمودن
installs U منصوب نمودن
standardised U استاندارد نمودن
adjust تسویه نمودن
dusk U تاریک نمودن
standardizes U استاندارد نمودن
accommodates U تطبیق نمودن
friend U یاری نمودن
numeralization U عددی نمودن
friends U یاری نمودن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com